![zahed.jpg](http://s2.picofile.com/file/7198830214/zahed.jpg)
زاهدی را گفتند چه چیز ترا متحول ساخت؟
: در پاسخ گفت چهار کس مرا ساختند .
گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ ! خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم: مستی را دیدم که افتان و خیزان راه می رفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار ، تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم: کودکی را دیدم که چراغی در دست داشت.
گفتم : این روشنایی را از کجا آورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت
و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم
از شوهرش شکایت می کرد. گفتم:
اول رویت را بپوشان ، بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم،
چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛
تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
نظرات شما عزیزان: